فهرست مطالب
Toggleابراهیم هادی شهید گمنام و حضرت زهرایی است که فرمانده گروه چریکی شهیداندرزگو در جنگ تحمیلی بود. شهید ابراهیم هادی در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ متولد و در عملیات والفجر مقدماتی بعد از پنج روز مقاومت عاشورایی و قهرمانانه و حضرت زهرایی به همراه بچههای گردان کمیل و حنظله در کانالهای فکه سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱، تشنه لب به درجه رفیع شهادت نائل گردید و هنوزم که هنوز است پیکرش گمنام است و شهید میهمان ویژه حضرت زهرا(س) است.
مزار یادبود این قهرمان شهید در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران می باشد.
وصیت نامه شهید ابراهیم هادی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز میدانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا میکنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده میشود.
خدایا تو را گواه میگیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایشها قرار دهم.
امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری.
خدایا هر چند از شکستگیهای متعدد استخوانهایم رنج میبرم، ولی اهمیتی نمیدادم؛ به خاطر اینکه من در این مدت چه نشانههایی از لطف و رحمت تو نسبت به آنهایی که خالصانه و در این راه گام نهادهاند، دیدهام.
خدایا، ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمیدانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر میدانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو میشتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و میکنم.
خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعلهور است که اگر تکهتکهام کنند و یا زیر سختترین شکنجهها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر میدهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.
دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام میخواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمیشود.
والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته
ابراهیم هادیپور
تجلی عظیمی از زندگی پس از زندگی
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان شهید ابراهیم هادی در کتابی با عنوان «سلام بر ابراهیم» چاپ شده است. دلنوشتههایی که بسیاری از خوانندگان این کتاب پس از مطالعه آن نوشتهاند و از راههای مختلف منتشر شده است، حکایت از آن دارد که بسیار تحت تأثیر قرار گرفته و به طور معجزهآسایی متحول گردیدهاند که این امر مصداقی مهم و تجلی عظیمی از مقوله «زندگی پس از زندگی» است.
«زندگی پس از زندگی» برنامهای است متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء که سالهاست از شبکه چهار سیما در ماه مبارک رمضان برای دقایق عرفانی پیش از افطار پخش میشود. زندگی پس از زندگی روایت افرادی است که در تجربهای نزدیک به مرگ از کالبد جسم خارج شده و چیزی شبیه عالم برزخ را درک کرده و بازگشتهاند.
در این برنامه با سفر به نقاط مختلف ایران و جهان، مخاطبان برنامه مهمان روایتهای شگفت انگیزِ تجربهگران مرگ تقریبی از عالم غیب میشوند.
معتقدم برای «زندگی پس از زندگی» حتماً نیاز نیست که روح از بدن خارج گردیده و به سفر برزخ برود و بازگردد؛ بلکه در همین دنیا نیز زندگی پس از زندگی در سطحی اعلا و بینظیر قابل تحقق است و گواه این موضوع نیز صحبتها و دلنوشتههای بیشماری است که حکایت از متحول شدن و تغییرات فوقالعاده شگفتانگیز و بنیادین و صد و هشتاد درجهایِ کسانی دارد که در نتیجه آشنایی، ارتباط قلبی و معنوی یا مطالعه زندگینامه معصومین(ع) و شهدا، تولد و حیاتی دوباره را آغاز و به معنای واقعی کلمه زندگی پس از زندگی را تجربه نمودهاند.
پردهای دیگر از زندگی پس از زندگی
به مناسبت سالگرد تولد شهید ابراهیم هادی، پردهای دیگر از زندگی پس از زندگیِ شخصیتهایی که از طریق آشنایی با شهید ابراهیم هادی و مطالعه کتاب سلام بر ابراهیم دگرگون و متحول گردیده و تولد و زندگی دوباره را تجربه نمودهاند، نقل مینماییم.
شایان ذکر است که این دلنوشتهها متعلق به مسابقه بزرگ شهید ابراهیم هادی است که با محوریت کتاب «سلام بر ابراهیم۱» بهصورت غیرحضوری و کشوری در چهلمین سالگرد حماسه عظیم دفاع مقدس از سوی بنیاد فرهنگی مهدی موعود(ع) اسلامشهر برگزار گردیده است.
حال بشنویم منتخبی از تجربیاتِ «زندگی پس از زندگی» و «تولد و حیات دوباره» در سالروز تولد پهلوان بیمزار و سردار کمیل و ابرقهرمان جنگ تحمیلی، شهید حضرت زهرایی ابراهیم هادی را:
نفس کشیدن برای خدا
این کتاب گرانقدر به من آموخت که باید تمام اعمالم حتی نفس کشیدنم برای خدا ورضایش باشد.
***
بیشتر این حرف شهیدهادی تو ذهنمه:
«مشکل همه کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم جز رضای خدا.»
سعی و تلاشم رو میکنم کارام رو فقط برای رضای خدا انجام بدم.
***
احساس میکنم بیش ازگذشته توسط شهدا به خدا نزدیک شدهام. خدایا شفاعت شهدا را درآخرت نصیبمان گردان و توفیق ده راهشان را ادامه دهیم انشاءالله.
انقلاب درونی
این یک کتاب نبود، حتی زندگی یک شخص هم نبود؛ بلکه تحول یک انقلاب درونی بود توی وجود من، مثل یک چراغ چشمکزن راه درست رو برای من هموار کرد….
از وقتی که ابراهیم رو شناختم فهمیدم انسانیت یعنی چی. فهمیدم چقدر بخشش و گذشت خوبه. ما آدمها اگه یه چیز سادهای رو بخوایم ببخشیم چقدر با خودمون کلنجار میریم و بعدشم شاید منصرف بشیم اما ابراهیم عاشقانه جونشو تقدیم کرد بیهیچ منتی و حتی دوست داشت که پیکرش گمنام باشه. از امروز برای من ست کردن لباس و مدهای امروزی جذابیتی نداره، چیزی که واسم اهمیت داره از خودگذشتگی وشجاعت و رفتار و منش خوبه و میخام مثل ابراهیم هم دنیا رو داشته باشم هم با کارهام و رفتارام آخرتمو بخرم. انشاءالله که سربلند بیرون بیام.
***
میخوام الگوی زندگیم رو شهدایی مثل شهید ابراهیم هادی و شهید سلیمانی قرار بدم و مثل یک شهید زندگی کنم تا شاید عاقبتم ختم به شهادت بشه انشاءالله.
عکس شهید بهجای سلبریتیها
با خوندنش کل زندگیم تغییر کرد. انگار یه چیزی تو ذهنم میگفت میشه از اول شروع کرد، میشه کارای خوب کرد، میشه جواب بدی رو با خوبی داد. شاید باور نکنید ولی این کتاب به قدری روم تأثیر گذاشت که روی دیوار اتاقم جای عکسای بازیگرا و سلبریتیها از عکسای شهید ابراهیم هادی پر شدن.
میخوام الگوی زندگیم رو شهدایی مثل شهید ابراهیم هادی و شهید سلیمانی قرار بدم و مثل یک شهید زندگی کنم تا شاید عاقبتم ختم به شهادت بشه انشاءالله.
دانشگاهی با ستارگان منوّر
زندگی شهید ابراهیم هادی دانشگاهی است که دانشآموختگان آن بدون شک ستارگان منوّر دنیا و آخرتاند…. کتاب سلام بر ابراهیم بیشترین تأثیر را بر زندگی من گذاشت. هر کدام از ابعاد وجودی داش ابرام برایم الگوی عملی زندگی است. تصمیم گرفتم با توکل بر خدا و توسل به ائمه(ع)، پیرو واقعی برادر شهیدم شهید ابراهیم هادی باشم، در عمل نه در شعار.
***
وقتی زندگینامه ایشون رو خوندم فهمیدم که چرا مقام شهید اینقدر بالاست ودیدگاهم به زندگی خیلی قشنگترشد و من هم چون مثل ایشان دوست دارم شهید گمنام باشم انگار با خواندن این کتاب راه ورود به این جمع نورانی برایم باز شد. من فکر میکنم روال عادی زندگیام با خواندن این کتاب دگرگون شد و من معنای بنده مخلص خدا بودن را به وضوح فهمیدم. عشق ایشان به اهلبیت بینظیر بود و واقعاً من را تحت تاثیر قرار داد.
پاسداری ازخون شهیدان با مراقبت از حجاب و اعمال
تحت تاثیر رفتار ومنش شهید ابراهیم قرار گرفتم و سعی کردم هرچه بیشتر از گذشته بر رفتار و حجاب و اعمال خود مراقبت داشته باشم تا خون شهیدان که آن همه مظلومانه در راه دفاع از این آب خاک ریخته شد، پایمال نشود.
***
من معلم یکی از مدارس دخترانه هستم. این کتاب در سال گذشته برای کتابخانه مدرسه تهیه شد و میدیدم دانشآموزان برای به امانت گرفتن این کتاب چگونه از یکدیگر سبقت میگیرند. دانشآموزان نقل میکردند در هنگام خواندن کتاب منقلب شده و به پهنای صورت اشک میریختند و چگونه دیدگاهشان نسبت به شهدا تغییر کرده بود.
***
شهدا زندهاند
من قبل از اینکه کتاب را بخوانم از عکس روی کتاب با شهید ارتباط گرفتم و ناخودآگاه از ایشان سؤالی پرسیدم….
در عالم رویا ایشان را در خواب دیدم که پاسخ سؤالم را میدهد…. دقیقاً پاسخ سؤالم بعد از مدتی همونطور که ابراهیم در عالم رویا وعده داده بود عملی شد. این بود که معنی شهدا زندهاند رو درک کردم.
***
هر داستان از این کتاب درس زندگی بود برای من…. بعد از خواندن کتاب تا روزها به یاد ایشان بودم طوری که انگار حضور دارن، با ایشان صحبت میکردم.
***
از وقتی که این کتاب معجزهگر را خواندم هر گاه نام این شهید بزرگوار به گوشم میخورد حس حضور ایشان را دارم.
***
وقتی کتاب زندگینامه شهید رو میخوندم، احساس میکردم ایشونو میشناسم، انگار همین الان دارند با ما زندگی میکنند. اصلاً حس نکردم که او متعلق به شاید دو نسل قبل از ما باشه؛ بس که پیامشون زنده بود برای ما.
***
زندگیِ جاویدان
با خواندن این دلنوشتهها و هزاران نمونه دیگر، به این نتیجه میرسیم که هم خود شهدا «زندگی پس از زندگی» دارند و هم به اذن خداوند تبارک و تعالی و به حول و قوه الهی به انسانهای بیشماری «زندگی پس از زندگی» عطا مینمایند و این آیه از کلام الله مجید برایمان متجلی میگردد که: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آلعمران، ۱۶۹)
انشاءالله که همگی ما پاسدار خون شهیدان و الگوگیرنده و زندگیگیرنده از شهدای والامقام و اعلیمرتبه باشیم.
انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه یکی از کارهای شهید ابراهیم هادی به شمار می رفت
شهید ابراهیم هادی بعد از پیروزی انقلاب در سازمان تربیت بدنی کار کرد و پس از آن به آموزش پرورش منتقل شد. وی مانند معلمی فداکار به تربیت دانش آموزانش پرداخت. شهید ابراهیم هادی به ورزش علاقه داشت و فعالیت در این عرصه را با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کرد و در والیبال و کشتی بی نظیر بود. در هیچ میدانی هرگز پا پس نکشید و مردانه ایستاد. در ارتفاعات سر به فلک کشیده« بازی دراز» و« گیلانغرب» تا دشت های سوزان جنوب میتوان مردانگی او را مشاهده کرد. انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه یکی از کارهای شهید ابراهیم هادی به شمار می رفت. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازی دراز بر شانه های ابراهیم می نشست تا بدست خانواده هایشان برسد.
سال های آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهیم به جز رفتن به بازار مشغول فعالیت دیگری بود.
تقریبا کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمی گفت. اما کاملا رفتار و اخلاقش عوض شده بود.
شهادت شهید ابراهیم هادی؛ ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود
شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی بهمراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه بمدت پنج روز مقاومت کرد ولی تسلیم نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و کسی دیگر او را ندید. ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود؛ به دلیل آنکه یکی از صفات یاران خدا، گمنامی است.
کتاب« سلام بر ابراهیم» در صفحه ۱۳۵ به بیان خاطرات و بخش هایی از زندگینامه این پهلوان شهید پرداخته است.
پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سالهای پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیرمرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود. این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.
یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازیدراز بر شانههای ابراهیم مینشست تا به دست خانوادههایشان برسد.
خاطراتی از شهید ابراهیم هادی
*عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که
این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود … ، لباسش اون جوری و چفیه… . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات
پسر فاطمه(س)
*
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.
ازخیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس
بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
** جاوید الاثر؛
و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچههای گردان کمیل و حنظله در کانالهای فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد
از فرستادن بچههای باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.
حکایت انتخاب محلی که مزار یادبود «ابراهیم هادی» در آنجا ساخته شد
حکایت انتخاب محلی که مزار یادبود «ابراهیم هادی» در آنجا ساخته شدبه گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. از این رو بُرشهایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم ۲» گردآوری شده است، آوردهایم که در ذیل میخوانید:
مزار او در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (ع) دفن شد
«برادرم در عملیات آزادسازی خرمشهر شهید شد. او را در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (ع) دفن کردیم. در مراسم او متوجه شدم که «ابراهیم هادی» با موتور یکی از رفقا به آنجا آمد. مادر ابراهیم، دخترعموی ما حساب میشد و شهید مهدی خندان نیز پسرخاله ما بود.
او پایش آسیب دیده بود و با عصا راه میرفت. وقتی کنار مزار رسید، شروع به روضهخوانی کرد. چقدر حالت زیبایی ایجاد شد. او با اخلاص مثالزدنی خودش میخواند و ما لذت میبردیم.
وقتی میخواست برود، به مزار برادرم اشاره کرد و گفت: «عجب جای خوبی دفن شده، من دوست دارم که انشاءالله قبرم همین جا کنار شهید حسن سراجیان باشد که هر کسی از کنار این خیابان رد شد به یاد ما باشد.»
من این جمله در ذهنم ماند، سالها بعد یک شهید گمنام در محل خالی در کنار برادرم دفن شد. وقتی مزار یادبود ابراهیم، در مجاورت برادرم ساخته شد، تعجب کردم و از خانواده ابراهیم پرسیدم: شما به منظور این مزار را انتخاب کردید؟ پاسخشان منفی بود. اما یقین داشتم که خودش اینگونه میخواسته.
وصیت نامه شهید ابراهیم هادی
در ادامه وصیت نامه ی شهید ابراهیم هادی را بخوانید:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
اگر چه بیش از هر کس، خود را محتاج وصیت و پند و اندرز می دانم، پیش از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می کنم که قدرتی به بیان من بدهد که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، بعنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده می شود.
خدایا تو را گواه می گیرم که از شروع انقلاب تا به حال در طول این مدت هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را در مقابل آزمایش ها، مورد آزمایش و آموزش قرار دهم. امیدوارم در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین، این جان ناقابل را بپذیری.
خدایا با این که از شکستگی های متعدد استخوان هایم رنج می برم، ولی اهمیتی نمی دادم؛ به این خاطر که من در این مدت نسبت به آن هایی که خالصانه در این راه گام نهاده اند، نشانه هایی از لطف و رحمت تو دیده ام.
خدایا، ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی دانم چگونه در برابر عظمت تو ستایش کنم ولی همین قدر می دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می شتابد و به خوبی این را در خود احساس کردم و می کنم.
خدایا چنان عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب در وجودم شعله ور است که اگر تکه تکه شوم و یا زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت. بعنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن باشید و هیچ مسأله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.
تحصیلات شهید ابراهیم هادی,شهید ابراهیم هادی,بیوگرافی شهید ابراهیم هادییکی از خصلتهای شهید ابراهیم هادی، پنهان کردن کارهای خیر و فعالیتهایی از این دسته بود
دیگر اینکه در کارهایتان سعی کنید نیت خود را خالص نموده و از هر شرک و ریا، حسادت و بغض اعمالتان را پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام می خواهند، انجام داده باشید هرگز این را فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی شود.
دختربچهای که شهید هادی را در خواب دید
چند شب قبل، دخترم در خواب این شهید را میبینه! شهید هادی به دخترم میگوید: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام میکنی من جوابت رو میدم! برای تو هم دعا میکنم که با این سن کم، اینقدر حجابت را خوب رعایت میکنی. حالا دخترم از من میپرسه: این شهید هادی کیه؟ قبرش کجاست؟
نویسنده کتاب سلام بر ابراهیم کیست؟
به گزارش صدای ایران،خیلیها که کتاب «ابراهیم هادی» رو خواندند و شیفته شخصیت و منش شهید ابراهیم هادی شدند شاید به این فکر افتاده باشند که نویسنده این کتاب کی هست (شاید هم اصلا به این فکر نکردند). در کتاب هم خبری از اسم نویسنده نیست و فقط گروه شهید ابراهیم هادی به عنوان ناشر کتاب معرفی شده است.
حالا بعد از مدتها چهره مولف کتاب مشخص شد. کسی که حتی از رسانهها فراری است و حتی اگر راضی به مصاحبه شود برای گفتوگو درباره این کتاب و فعالیتهای گروه شهید ابراهیم هادی راضی به انتشار عکسش نمیشود و همه مطالب با اسم شهید ابراهیم هادی روی خروجی ها میرود
نویسنده: مهدی محمدپور